جشن مهرگان ؛ گرامی میداریم مهرگان را.
مهرگان از بزرگترین جشنهای ایران است که در روز مهر از ماه مهر برگزار میشود. «مهرگان» پس از نوروز بزرگترین جشن ایرانیان باستان بودهاست.
از دیر باز ایرانیان بر این باور بودند که در این روز کاوه آهنگر علیه ضحاک به پاخواست و بر اژی دهاک(ضحاک) غلبه کرد.
مهرگان نیز همانند نوروز با آیین یگانه و آداب و رسوم ویژه برگزار میشود. مهر یا میترا در زبان فارسی به معنای «فروغ، روشنایی، دوستی، پیوستگی، پیوند و محبت» است و ضد دروغ، دروغگویی، پیمانشکنی و نامهربانی کردن است.
فلسفه جشن مهرگان سپاسگزاری از خداوند به خاطر نعمتهایی است که به انسان ارزانی داشته و استوار کردن دوستیها و مهرورزی میان انسانهاست.
مهرگان همچون نوروز دارای اعتدال کیهانی است. اندازه شب و روز در مهر برابر میشود و شاید از همین رو این ماه را به نام مهر که ایزد داوری و عدالت و دادگستری است گذاشتهاند. همچنین مهر برابر است با پایان فصل برداشت. از این رو زمان مناسبی برای جشن و شادی و استراحت کشاورزان است.
میخوانیم بخشی از سرودهها درباره جشن مهرگان از بخشی از چکامهسرایان بزرگ ایران:
مهرگان آمد جشن ملک افریدونا
آن کجا گاو به پرورش بر مایونا
دقیقی توسی
نوروز به از مهرگان اگرچه
هر دو ز مانند اعتدالی.
او را چنار گفت که امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست.
ناصرخسرو
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیکروز و نیکجشن و نیکوخت و نیکفال
عنصری
گرنه افریدون فری بر بیوراسبی، چیره شد
مهرگان جشن از چه رو در هر کران آراستند.
قاآنی شیرازی
با مهرگان چو نیک فتاد اتفاق عید
خون ریز و برگ ریز پدید آمد از میان
سوزنی سمرقندی
آدینه و مهرگان و ماه نو
بادند خجسته هر سه بر خسرو
قطران تبریزی شادآبادی
فردا که بر من و تو وزد بادِ مهـرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
انوری اَبیوِردی
عشق را پیر و جوان یکسان بود
نزد او سود و زیان یکسان بود
هم ز یکرنگی جهان عشق را
نو بهار و مهرگان یکسان بود.
عطار نیشاپوری
تف تموز دارد در سینه حاسدت
وز آه سرد هر نفسش باد مهرگان
کمال اسماعیل
فریدون فرخ به گرز نبرد
ز ضحاک تازی برآورد گرد
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر
نشست او به شاهی سر ماه مهر
اسدی توسی
ذکر تو به باغ خاطر من
شاخی است که مهرگان ندیدهاست
این مدحت تازه بر در تو
مشکی است که پرنیان ندیدهاست.
بر کشیده تیغ اسد چون آفتاب اندر اسد
در تموز از آه خصمان مهرگان انگیخته.
خاقانی
به لاله نرگس مخمور گفت وخت سحر
که هرکه درصف باغ است صاحب هنریست
بنفشه مژده نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست.
پروین اعتصامی
شادمان باد و یافته ز خدای
هرچه او را مراد و کام و هواست
مهرگانش خجسته باد چنان
کو خجسته پی و خجسته لقاست.
فرخی سیستانی
ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
جز به جای ملهم و خرگاه
به دل باغ و بوستان آمد
مورد برجای سوسن آمد
باز مـی بر جای ارغوان آمد
تو جوانمرد و دولت تو جوان
مـی بر بخت تو جوان آمد
رودکی
گاه آن آمد که باد مهرگان لشگر کشد
دست او پیراهن اشجار از سر برکشد
باغها را داغهای عبریان بر بر زند
شاخها را چادر نستوریان بر سر کشد.
سنایی
مهرگان باز آمد و بر دشت لشگرگاه زد
گنجخواه آمد که او هست از فریدون یادگار
خواست آفریدون ز شاهان گنج و آنگه مهرگان
گنج فروردین همی خواهد ز باغ و جویبار
بندگان مهربان از بهر جشن مهرگان
تحفهها آرند پیش خسروان روزگار.
خسروا می نوش که خرم جشن افریدون رسید
باغ پـیـروزی شکـفـت و صـبح پیـروزی دمـیـد.
پیشِ تختِ تو معزی خواند شُکرِ تهنیت
هم به جشنِ نوبهار و هم به جشن مهرگان.
آدم مخلص معزی تهنیت گفته تو را
گاه در جشن بهار و گاه در جشن خزان
امیر معزی
دگر باره در جنبش آمد نشات
در آموده شد خسروانی بسات
چمن باز نو شد به شمشاد و سرو
خرامش درآمد به کبک و تذرو
نواگر شدند آن پریچهرگان
نو آیین بود مهر در مهرگان
ز بیجاده گون بادهی دلفروز
فشاندند بیجاده برروی روز.
نظامی گنجوی
نو بهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم
گلشن طبع تو جاویدان بهار است، ای حکیم
آن بهاری که اعتدالش ز آفتاب حکمت است
از نسیم مهرگانی برکنار است، ای حکیم.
بهار
شاد باشید که جشن مهرگان آمد
بانگ و آوایِ دَرایِ کاروان آمد
کاروان مهرگان از خَزران آمد
یا ز اقصای بلاد چینستان آمد
نا از این آمد، به خدا نه از آن آمد
که ز فردوس برین وز آسمان آمد
مهرگان آمد، هان در بگشاییدش
اندر آرید و تواضع بنماییدش
از غبار راه ایدر بزداییدش
بنشانید و به لب خرد نجاییدش
خوب دارید و فرمان بستاییدش
هر زمان خدمت لختی بفزاییدش.
بین که دیبا باف رومی در میان کارگاه
دیبهی دارد بهکار اندر، به رنگ بادرنگ
بر سماع چنگ او باید نبید خام خورد
میخوش آید خاصه اندر مهرگان بر بانگ چنگ
خوش بود بر هر سماعی می، ولیکن مهرگان
بر سماع چنگ خوشتر بادهی روشن چو زنگ
مهرگان جشن فریدونست و او را حرمتست
آذری نو باید و می نوشیدنی بیآذرنگ.
برخیز هان ای جاریه، مـی درفکن در باطیه
آراسته کن مـجلسی از بلخ تا ارمینیه
آمد خجسته مهرگان، جشنِ بزرگ خسروان
نارنـج و نار و ارغـوان، آورد از هـر ناحیه
شاد باشیـد مـهـرگان آمد
بانگ و آوای کاروان آمد
منوچهری دامغانی
روز که مهرگان گردون زدهاند
مهر زر عاشقان دگرگون زدهاند
واقف نشوی به عقل کان چون زدهاند
کین زر ز سرای عقل بیرون زدهاند.
عشق بین با عاشقان آمیخته
روح بین با خاکدان آمیخته
چند بینی این و آن و نیک و بد
بنگر آخر این و آن آمیخته
چند گویی بینشان و بانشان
بینشان بین با نشان آمیخته
چند گویی اینجهان و آنجهان
آنجهان بین وینجهان آمیخته
آب و آتش بین و خاک و باد را
دشمنان چون دوستان آمیخته
آن چنان ابری نگر کز فیض او
آب چندین ناودان آمیخته
اتحاد اندر اثر بین و بدان
نوبهار و مهرگان آمیخته.
مولوی
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ
وندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمی امروز کرد
بوستان نو شکفته عدل شاه جهان.
آرایشی بود به ستایشگری چو من
در بزم و مجلس تو به نوروز و مهرگان
ای آفتاب روشن تابان روزگار
کردهاست روزگار فراوانم امتحان.
مسعود سعدسلمان
جشن مهرگان از نگاه فردوسی توسی
نگارا بهارا کجا رفتهای
که آرایش باغ بنهفتهای
همی مهرگان بوید از باد تو
به جام میاندر کنم یاد تو.
فریدون چو شد بر جهان کامگار
ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان تاج و تخت مهی
بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهرماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
زمانه بیاندوه گشت از بدی
گرفتند هر کس ره ایزدی
دل از داوریها بپرداختند
به آیین یکی جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان شادکام
گرفتند هر یک ز یاقوت جام
می روشن و چهرهی شاه نو
جهان نو ز داد و سر ماه نو
بهفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن «مهرگان» دین اوست
تنآسایی و خوردن آیین اوست
اگر یادگار است از او ماه مهر
بکوش و به رنج ایچ منمای چهر.
فردوسی توسی
جشن مهرگان از نگاه هوشنگ ابتهاج
مژده یارا که مهرگان آمد
جشن پیوند عاشقان آمد
فصل احساسهای آبی شد
جشن دلهای مهربان آمد
مهرگان است روز مهر و امید
روز لبخند دختر خورشید
روز روشن روان بهروزی
روزگار جوانی جاوید
مهرگان است، روز بیداری
روز آگاهی است و هشیاری
روز اندیشههای بالنده
روز افکار جاودان جاری.
بگشاییم کفتران را بـال
بیافروزیم شعله بر سر کوه
بسراییم شادمانه سرود
وین چنین با هزار گونه شکوه
مهرگان را به پیشباز رویم
رقص پر پیچ و تاب پرچم ما
زیر پرواز کفتران سپید
شادی آرمیده گام سپهر
خندهی نوشکفتهی خورشید
مهرگان را درود میگویند.
گرم هر کار مست،
هر پندار همره هر پیام،
هر سوگند در دل هر نگاه،
هر آواز توی هر بوسه، هر لبخند
ما خواهانیم که پشتیبان کشور تو باشیم،
ما نمیخواهیم از کشور تو جدا شویم،
ما نمیخواهیم از خانه خود جدا شویم،
مباد جز این ای مهر نیرومند.!
هوشنگ ابتهاج
مهربان شو که مهرگان آمد
مهرگان شاد و مهربان آمد
شادمان باش و مهربانی کن
شادی و مهر توامان آمد
مهرگان جشن شادمانیهاست
شاد از آن باغ و بوستان آمد
بار دیگر به شیوهای دلخواه
باغ و گلزار، دلستان آمد
جشن فرخندهی نیاکان است
زین سبب راحت روان آمد
یادگاریست از قوی دستان
که خوش از عهد باستان آمد
گل که پژمرد از حرارت تیر
از نسیم خزان جوان آمد
سوی جالیز بین که میوه و گل
در تراوت چه همعِنان آمد
اعتدال هوا به رقص آورد
سرو را کز طرب روان آمد
رخت بستند جیرجیرکها
در چمن مرغ نغمه خوان آمد
مهر بر ما فشاند آن نوری
که از او تیرگی نهان آمد
رفع افسردگی شد از گرما
تا نسیم خزان وزان آمد
مهر ما را دهد فراوان سود
سودمندیاش بیکران آمد
تا بود نور باقی اندر مهر
بر بقای زمین ضَمان آمد
مهر ما را به مهربانی خواند
کاین پیام آور از جَنان آمد
دوستی ارمغان پردیس است
که بهین گونه ارمغان آمد
هرکه از مهر بهرهای کم داشت
بر تن از بهر او زیان آمد
مهر سرچشمهی محبتهاست
که آبش از خیر، نوش جان آمد
مهر ورزد «ادیب» تا زنده هست
کاین بهین شیوه در جهان آمد.
ادیب برومند
گردآوری و نوشتار متن:
به صفحه روزالیگودرز در اینستاگرام بپیوندید.