امیرحسین رضایی در این مطلب نگاهی دارد به آثار نوبسنده آمریکای لاتین خورخه لوئیس بورخس و تاثیر بی نظیر این نویسنده بر ادبیات جهان معاصر
«یک نویسنده یا هرکسی باید فکر کند که آنچه در اختیار دارد یا هر چه برای او اتفاق میافتد یک ابزار است، همه چیز برای یک هدف خاص به او داده شده است و این در مورد یک هنرمند بیشتر صادق است. هنرمند باید از این ابزارها بهره ببرد تا بتواند بر دشواریها غلبه کند. تا بتواند از شرایط بدِ زندگی خود چیزی ابدی بسازد.»
خورخه لوئیس بورخس
بیش از ۱۲۰ سال از زادروز یکی از بزرگترین نویسندگان جهان میگذرد، مردی که داستانهای کوتاهِ قدرتمند و جذابش بر نسلهای پس از او تاثیر شایان و غیرقابل انکاری گذاشته است.
– ارنست همینگوی، درسته؟
– نه، او کسی نیست جز خورخه لوئیس بورخس، نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس، و فیلسوف آرژانتینی.
در حالی که شباهتهای همینگوی و بورخس بسیار است، تفاوتهای بین این دو نیز قابل توجه است: همینگوی مردی به معنای واقعی غریب بود، مردی که اوقات خود را به عنوان خبرنگارِ جنگ سپری کرد و عاشق زنان و گاوبازی بود. در مقابل، بورخس فردی منزوی، کتابخوان و تنها بود. او با وجود نابینایی، بیشتر عمر خود را در کتابخانهها گذراند. اما شخصیتِ رام و بیاضطراب بورخس چیزی از نبوغش کم نکرد.
تد لیون (Ted Lyon) ، استاد اسپانیایی دانشگاه بریگام یانگ(Brigham Young)، میگوید: «من فکر میکنم بدون هیچ شکی بورخس تاثیرگذارترین نویسندهی قرن بیستم در آمریکای لاتین و حتا در تمام جهان است.»
خورخه لوئیس بورخس در ۲۴ اوت ۱۸۹۹، حدود یک ماه پس از تولد همینگوی، در بوئنوس آیرس به دنیا آمد. در ۱۵ سالگی، لوئیس به همراه خانواده به ژنو، سوئیس نقل مکان کرد و مدتی بعد به اسپانیا مهاجرت کرد و آنجا روزگار گذراند. در ۲۰ سالگی به آرژانتین بازگشت تا به شکلی جدی حرفهی نویسندگی را آغاز کند. او تا زمان مرگش در سال ۱۹۸۶ به همین کار مشغول بود.
دو مجموعه داستان کوتاهِ بورخس با عناوین «Ficciones» و «El Aleph» از شناخته شدهترین و قدرتمندترین آثار اوست که هر دو در دههی ۱۹۴۰ منتشر شدند. این دو مجموعه را با وجود قدرت و صلابت بسیار، مردم کمتر میشاختند تا اینکه در دههی ۱۹۶۰ از اسپانیایی به فرانسه ترجمه شدند و در فرانسه مورد اقبال گستردهای قرار گرفتند. پس از انتشار ترجمهی انگلیسی این دو اثر بود که بورخس طرفداران بیشماری را در ایالات متحده جذب کرد، کشوری که او در سالهای عمر طولانی خود بارها از آن دیدن کرد.
تد لیون در نقل دیگری درباره بورخس میگوید: « برخلاف بسیاری از نویسندگان آمریکای لاتین، بورخس بسیار متواضع بود. و نکتهی دیگر این که سخت میشد فهمید که او چه زمانی جدی صحبت میکند!»
اما چرا بورخس در میان همهی ادیبان خطهی آمریکای لاتین، کاملا برجسته و متمایز است و همچون شهسواری در میان پیادگان جلوه میکند.
با وجود آن همه چهرهی بزرگ و تاثیرگذار ادبیات لاتین، بورخس بیتردید درخشانترین و تاثیرگدارترین است.
در داستان نویسی، به لحاظ هنری و ایده پردازی داستانی خولیو کورتاسار، خوان رولفو، گابریلا میسترال، ماریو بارگاس یوسا، گابریل گارسیا مارکز و روبرتو بولانیو همه چیره دست و عالیاند.
اما بر اهل ادب و اندیشه پوشیده نیست که ادبیات آمریکای لاتین، با همهی سحرانگیزی و اغواگریِ مستور در رئالیسم جادوییاش، منهای بورخس فاقد فکر و وجه فلسفیست.
بورخس به معنای واقعی فیلسوف است.
رولفو، کورتاسار، مارکز و همهی دیگران، آفرینشگران خوبی در ادبیاتاند اما آثارشان عاری از ژرفای فکری و نگرش فلسفیست.
برخی منتقدین، مشکل بزرگ بورخس را شرق زدگی، راز آمیزی مفرط و هزارتویی بودن داستانهایش میدانند.
بله، بورخس راز آمیز و تا حدی فهم ناپذیر است و این از یک جهت به دلیل اگزوتیک(exotic ) بودن اوست، که از این منظر باید او را شوپنهاور حوزهی لاتین به شمار آورد.
اما از جهتی دیگر شاهدیست بر اندیشهی رفیع و پیچیدهی بورخس که دشوار گویی و دیریابی هگل را تداعی میکند.
روبرتو بولانیو، پرچمدار موجِ نو داستان نویسی در شیلی و آمریکای لاتین، که آنچنان سرکش و بیپرواست که همهی میراث عظیم رئالیسم جادویی را به سُخره گرفته و ریشخند میکند و من او را حتا در مرتبهای برتر از غولهایی چون رولفو، یوسا، کورتاسار و دیگران قرار میدهم، درباره بورخس میگوید:
“تنها کسی از تبار ما که معنای جهان را به نیکی دریافت، بورخس بود.
تناوریِ او در میان دیگران، مثل گالیور در سرزمین کوتولههاست! ”
نکته اینجاست که همین بولانیو در وصف ایزابل آلنده و گارسیا مارکز میگوید:
” آثار آنها از قصههای پیرزنان شروع میشود و به داستانهای آبگوشتی ختم میشود!”
فلسفه، به شکلی جدی یکی از درونمایههای آثار بورخس و از دغدغههای محوری اوست. بورخس متاثر از فلاسفهی بزرگی همچون اسپینوزا و برکلی بوده و حتا شعری درباره اسپینوزا سروده است که شاید بتوان گفت مانیفستی کوتاه و موجز برای نگرش فلسفی این فیلسوف بزرگِ خردگرایِ قرن ۱۷ محسوب میشود.
بورخس تنها ادیب حوزهی لاتین است که ریاضی میداند و در دانش متقن و پر هیبت ریاضی، به سیاق همهی فلاسفهی بزرگ، سرآمد است. و این در حالیست که امثال رولفو، نرودا و پاز احتمالا در حل معادلهی درجه یک هم عاجز بودند.
نیاز به گفتن نیست که آفرینش هنر منهای وجه فکری و فلسفی، از هر فرد عامیبرمیآید.
چرا حساب امثال ونگوگ، سزان، پیکاسو و … از دیگر نقاشان جداست؟! آیا جز به دلیل حضور عنصر فلسفه در آثار ایشان است؟
آمریکای لاتین پشتوانه ی فلسفی ندارد. آنها هم مثل ما هیچ وقت با “وجود” در تماس نبودهاند. تفکر جز در اروپا در جای دیگری جوانه نزد. با این اوصاف، بورخس تنها ادیب سرزمینهای جنوبی قاره است که زندگی، افکار و آثار او با فلسفه به شکلی انفکاک ناپذیر آمیخته است.
بورخس در اواخر عمر، با وجود نابینایی، از مصرو اهرام بزرگ دیدن میکند. از دوستش میخواهد او را به کنار هرم بزرگ ببرد. بورخس روی زمین مینشیند، مشتی ماسه برمیدارد، در هوا میپاشد و میگوید: ” جهان را تغییر دادم، مرا به آرژانتین برگردان!”
و لذا در برهوت فکریِ جهانِ لاتین، وجود کسی همچون بورخس، غنیمتی برای آن زیست بوم محسوب میشود و ما او را به همین واسطه در صدر همهی دیگران قرار میدهیم.
📆 ۱۴ بهمن ماه ۱۴۰۰
✍ امیرحسین رضایی
مختصری در مورد امیر حسین رضایی مترجم و نویسنده الیگودرزی
امیرحسین رضایی متولد دهه ۵۰ در شهر الیگودرز است، وی دبیر آموزش و پرورش و دارای تحصیلات عالی و تکمیلی در ریاضیات، زبان و ادبیات فارسی، زبان و ادبیات انگلیسی می باشد.
وی مسلط به زبانهای انگلیسی، فرانسه و عربی می باشد. ایشان نویسنده، شاعر، مترجم و منتقد ادبیات داستانی است و صاحب چندین تالیف و ترجمه در ادبیات داستانی به شرح زیر می باشد:
“انتهای خیابان ۷۷” (مجموعه ۳ نمایشنامه آمریکایی): ترجمه
“میریام“(مجموعه ۱۰ داستان کوتاه نویسندگان قرن بیستم ) : ترجمه
“شازده کوچولو” اثر آنتوان دو سنت اگزوپری (دو زبانه، فرانسه- فارسی)
برای پیوستن به صفحه اینستاگرام روزالیگودرز بر روی لینک زیر کلیک کنید.
آماده سازی برای انتشار در وب سایت روزالیگودرز : رژان بسحاق
دانشجوی کارشناسی حقوق