مباحث نظری زیباییشناسی و فلسفه هنر را به جهت دوستانی که علاقمند به موضوعات فلسفه، هنر و زیبایی شناسی هستند ارسال میکنم، تا همراه با آن، دو کتاب ارزشمند تاریخ زشتی و تاریخ زیبایی، نوشته امبرتو اکو را نیز معرفی کرده باشم.
از انجا که علم استتیک در پی بیان یک سری تجارب حسی یونیورسال از دیدن اثار هنری است، لذا تمام ابزارهای ادراکی ما را که موجب تکثر و تنوع در دریافت میگردد را به دو حس شنوایی و بینایی خلاصه ساخته و حس لامسه، بویایی و چشایی را که دارای دریافتهای متنوع و متکثر هستند را به عنوان ابزار ادراک زیبایی به حاشیه رانده است، چون ورود این حسها به فهم زیبایی، ما را با دنیایی متنوع از درک زیبایی و تعریف آن روبرو میکند.
مثلا باید برای درک یک پدیده هنری، در کنار آن حضور داشته باشیم، تا طعم و بو و بافت آن را حس کنیم. دیدن و شنیدن به واقع این راه را برای ما کوتاه کردهاند و ما میتوانیم حتی در این سوی دنیا با دیدن و شنیدن، بخش زیادی از این تداعیها را در یک شیء، درک کنیم. ما لااقل امروزه برای دیدن و شنیدن، معیارهایی بسیار دقیق و علمی داریم که مورد اشتراک همه ما انسانهاست و با همین قواعد مشترک، خیلی از علوم، از جمله علم استیک را به تعریف مشترک، نزدیک میکنیم.
اما به واقع معیارهای منطقی، ریاضی و هندسی دقیقی برای حسهای دیگر متصور نیست؟ و تبیین یک سری قواعد مشترک برای بوییدن، چشیدن و لمس کردن، که مورد اشتراک همگان باشد، امکانپذیر است؟ قطعا این امر کار بسیار دشوار و در مواردی نشدنی است.
تصور بفرمایید ما با چشیدن یک اثر هنری میخواهیم بر دریافت زیباشناختی خود بیفزاییم، به فرض اگر چنین اثری هم وجود داشته باشد که انسانها بتوانند این اثر یونیک و نه کپی آن را در طول تاریخ بچشند، باز هم آنچه که بدست میآید به هیچ وجه نمیتواند دقیق و قاعدهمند باشد.
چنانچه مثلا ما اثر مونالیزا را میتوانیم از زاویه دیدن و امور بصری تبیینی یونیورسال کنیم، اما تبیین علمی مزه یک غذا، امری بس دشوار است و چون همگان نمیتوانند همزمان این طعم و بو را در اختیار داشته باشند، هر توضیحی مستلزم توضیحی دیگری است و حد یقفی برای این تبیینها وجود ندارد، حتی ذائقه داوران وثیق نیز چیزی بیشتر از آری یا خیر به ما نخواهد داد و شرح انچه که موجبات چنین نتیجهای را فراهم آورده، شرحی همهپسند و علمی نخواهد بود چون معیار مشترکی برای این درک وجود ندارد.
ذائقه ما به صورتی بسیار شخصی طعمها را ادراک میکند و بویایی ما نیز به همین گونه است، اساسا ما همه چیز را نمیتوانیم بچشیم یا ببوییم، چون ممکن است برای سلامتی ما خطرناک باشد، اما همان چیزها را میتوانیم با دقت بسیاری نظاره کنیم اصلا به همین جهت است که لامسه و ذائقه و بویایی در پروسه شناخت اثر هنری، چندان اهمیتی ندارند.
اما من منکر آن نیستم که میتوانیم در آثار هنری، با استفاده از عناصری که حسهای دیگر ما را درگیر میکند، تجربه مخاطبین را از دیدن یک اثر، متفاوت کنیم، اما این مقوله بیشتر در حوزهی هنرهای مفهومی مورد استفاده قرار میگیرد و همانطور که مستحضرید در هنرهای مفهومی، ما دیگر با موضوع زیباشناختی به مفهوم دقیق آن روبرو نیستیم بلکه با تداعی مفاهیم روبرو هستیم که الزاما ناظر به تولید امر زیبا نیست بلکه هدف آن به حرکت در آوردن تجارب شخصی هر فرد در مواجهه با یک اثر است.
این سبک از هنر ، از ارایه نتیجه زیبایی در اثر عبور کرده و اصلا برای تولید کنندگان این آثار ، زیبایی هیچ اهمیتی ندارد، بلکه این نهادهای هنری هستند که به نادرستی زیبایی کاذبی را بر این هنرها بار میکنند. مارسل دوشان گفته بود، این ظرفی را که من در نمایشگاه گذاشته بودم، نمادی از عصیان و توهین من به شرایط اجتماعی و سیاسی روز بود، در صورتی که صاحبان و متولیان نهادهای هنری آن را پر از محتوای زیباشناسی کردند.
دوشان، مانزونی و رنه مگریت و همه هنرمندانی که از بحث زیبایی عبور کردهاند، مفهوم و تداعی معانی را، فوق مبحث زیبایی در نظر گرفتهاند و برای تداعی معنا از هیچ مولفهای صرف نظر نکردهاند تا جایی که مانزونی مدفوع خود را کنسرو کرده و ان را معادل ۳۰ گرم طلای ۱۸ عیار قیمت گذاری میکند. او با ایجاد تنفر ناشی از بوی بد مدفوع و لمس منزجر کننده آن و حتی … ، در پی آن است که با تداعی معانی، مخاطب دوران خود را از هنری که تاکنون صرفا در خدمت معرفی تجمل دوران پادشاهی ایتالیاست بر حذر دارد.
او به هیج وجه در پی ارائه یک امر زیباشناختی نبود. دوشان نیز با ارایه مجموعه حاضر و آمادههای خود، صرفا در پی برهم زدن همان قواعدی بود (زیباشناختی) که ما در آثار هنری مصرانه به دنبال آن هستیم.
در ادامه ۱۷ مؤلفه مهم زیبایی را معرفی می کنم:
۱- زیبایی امری نسبی است.
۲- درک حسانی زیبایی صرفا یکی از چندین مولفه زیبایی است.
۳- زیبایی هم جنبه کمی و هم جنبه کیفی دارد.
۴- زیبایی صرفا برای انسان قابل درک است.
۵- زیبایی در دو حوزه طبیعت و هنر قابل بررسی است.
۵- زیبایی می تواند محصول هنر هم باشد.
۶- زیبایی فقط یکی از بروندادهای هنر است.
۷- درک زیبایی در افراد متفاوت و فرهنگ های متفاوت، متنوع است.
۸- زیبایی به دو بخش معقول و محسوس قابل تقسیم است.
۹- اگر نتیجه یک کار هنری، منجر به ایجاد زیبایی نشد، باز هم ان پدیده را می توان هنر نامید.
۱۰- زشتی نیز یکی از بروندادهای هنر است که به واسطه اصول زیباشناختی در هنر قابل تبیین است و از جنبه سلبی می توان ان را با همان قواعد درک زیبایی توضیح داد.
۱۱- با تمام ابزارهای ادراکات حسی در انسان می توان به امر خوشایند و لذتبخش پی برد، اما لزوما زیبایی و لذت مساوق نیستند و همیشه محصول زیبایی، لذت نیست. گاهی می توان اثری یافت که در اوج زیبایی، آدمی را به تاثر وا می دارد.
۱۳- مولفه های زیبایی، هم در درون ما و هم در عالم خارج وجود دارند.
۱۴- به هر پدیده متناسب و هماهنگی که تولید دست بشر باشد، نمی توان عنوان هنر را داد اما می توان در مورد زیباشناختی ان بحث کرد.
۱۵- متناسب ترین و زیباترین پدیده های طبیعی نیز هنر محسوب نمی شوند و زیباشناختی آنها در چارچوب شناخت طبیعی باقی می ماند.
۱۶- استتیک به واقع به معنای زیبایی نیست بلکه کلاسهبندی دریافت حسانی از اثار هنری است که گاهی به زیبایی هم میپردازد.
۱۷- دریافت زیبایی یک دریافت متعالی در انسان است که قابل تربیت کردن است.
با احترام
سید محسن موسوی ۱۴۰۰
برای پیوستن به صفحه اینستاگرام روزالیگودرز بر روی لینک زیر کلیک کنید.
آماده سازی برای انتشار در وب سایت روزالیگودرز : رژان بسحاق
دانشجوی کارشناسی حقوق