چهار دختر بچه اثر پیکاسو بدعتی در افراختگیِ خیال و صیرورتِ ذهن است، که فراخنای رؤیا را تا فرارَوی از سرحداتِ ناممکنها میگستراند.
پیکاسو را با نقاشیهایش میشناسیم و به یاد میآوریم، با سبکِ غریبِ “کوبیسم”اش، که شعفِ شدیدِ او از تلفیقِ مبهوتکنندهی رنگها، لذتِ انتزاعیاش از امتزاجِ وهمگونِ فرمهای ارگانیک و هندسی، و مکاشفات و توهماتاش از دگردیسیِ اشیاء و مجسمههایی که واقعیت را به پرسش میگیرند را بازتاب میدهد.
اما پیکاسو که او را یک نقاشِ عجیبالخلقه و طُرفهسازِ صِرف میپنداشتیم، به حوزهای دیگر هم سرک کشید، که حتی در تصوراتِ دورِ ما قرابتی با ذهنِ رَسامِ او نداشت؛ نمایشنامه! و او چه باشکوه، مجهز و آراسته به این وادیِ غریب دخول میکند.
پیکاسو با ذهنیتِ نقاشانه و روحیه غالبشکنِ خود به سراغ ادبیات رفت، و آتشبازی بهتآوری به راه انداخت، و در مقامِ یک آنارشیستِ بیباک، ملغمهی شگفتانگیزی از واقعیت، خیال، وهم، هوس و رؤیا را پدید آورد، و آروزهای محال را در روایتی شگفت از معجونِ نالَخت و متلونی از نور، رنگ و تصویر تجسد بخشید، که شعشعهی فروغِ نامتعارفاش چشمها را خیره کرد.
او بازیِ مبهوتکنندهای را با کلمات میآغازد، و متهورانه، چونان سلحشوری بیپروا، گسترهی بیکرانهی ادبیات را جولانگاهِ تاخت و تاز بیرحمانهی خود قرار میدهد.
نمایشنامه “چهار دختر بچه” بدعتی در افراختگیِ خیال و صیرورتِ ذهن است، که فراخنای رؤیا را تا فرارَوی از سرحداتِ ناممکنها میگستراند.او این قرائتِ نفسِ غریب را با افسارگسیختگیِ رعبآوری در خیالورزی و رؤیاپردازی به انجام میرساند.
“چهار دختر بچه اثر پیکاسو ” حسِ پرشورِ زمانهی کودکی را فوران میدهد، و ستایشی است از پاکی، معصومیت، و خلاقیتِ بیکران و پیشبینیناپذیر دوران کودکی.
نگاهی به چهار دختر بچه اثر پیکاسو توسط حسین رضائی
پیکاسو با نمایشی ساختارشکنانه، قواعد ادبیات را به ریشخند میگیرد، و سوار بر سمند سرکشِ بیقیدی، با دژمخوییِ هراسآوری گسترهی چشمنواز ادبیات را لگدمال میکند. و از آن بنای باشکوه تنها خاکستری برجای میگذارد.
او بیتوجه به قواعد سجاوندی، ساختار نحوی را از هم میگسلد، و بیهیچ پایبندی به اسلوبهای نگارش، تسلسلِ بیپایانی از واژگان، جملات و مفاهیمِ نامتجانس، بیقاعده و ناهمگون را تردیف میکند.
خواندنِ “چهار دختر بچه” به دلیل ففدان فعل، استفادهی افراطی از صفات عالی، ترکیبات اضافیِ پرشمار، مسلسل، مطول و بیپایان، دشوار است، و موجب میشود خواننده تمرکز و شکیبایی خود را از کف داده، نَفَساش به شماره بیفتد.
این نمایشنامه فافدِ داستان، روایت، پیرنگ، آغاز، اوج و پایان است، هیچ نقطهی عطف، حادثه و کنشِ جذابی در آن به چشم نمیخورد. و صرفاً ریتمی ترتیلوار و نامتوازن از واژگانِ ناهمبسته و بیارتباط است.
“چهار دختر یچه”، این روایتِ پرشمارِ ناروایتها، خواننده را به بازیِ سرخوشانهای با زبان دعوت میکند، و کنکاشی حسرتبار به دوران کودکی و بیدردی است.
پیکاسو با مهرورزیِ زایدالوصفی کودکان را به بازیهای باطراوت، وحشیانه و فارغالبال از زندگی، عشق و مرگ دعوت میکند، و شاعرانگیِ جنونآسایی را از بطنِ کجریختی، بینظمی و ناترتیبی به پیدایی میآورد.
“چهار دختر بچه اثر پیکاسو ” نانمایشنامهای از یک نانمایشنامه نویس است، که با هیچ تمهیداتی، حتی با به یاری گرفتنِ اغراقگونهی فانتزی قابلیت اجرا ندارد، و آنقدر مغشوش، بیاساس و پوچ جلوه میکند که از همان چند دیالوگ ابتدایی خواننده را به شدت پس میزند، اما برای اندک مردمانی که شکیبابی، ذوق و کنجکاویِ وافی برای به پایان رساندناش را داشته باشند، میتواند بیسابقهترین، بکرترین و نابترین لذت را به همراه داشته باشد، همانگونه که برای من چنین بوده.
و من “چهار دختر بچه”، این روایتِ دیوانهوار، بیپیرایه، جسورانه و نوآورانهی بیقیدی، ساختارشکنی و بیتعهدی را دلپذیرترین، طرفهترین، بهترین و نوازندهترین نمایشنامهای که خواندهام، و حتی تا کنون پدید آمده میدانم.
پیکاسو با وجود فقدانِ صبغهای در ادبیات و درامنویسی، با درهمتنیدنٍ شوکآورِ استعاره، اسطوره، افسانه، واقعیت، خیال، آرزو و انتزاع، نبوغِ رعدآسای خود را به رخ میکشد، و با کلمات تصاویری را نقش میزند، که با خط و رنگ ناممکن به نظر میرسید.
او با “چهار دختر بچه” دنیای ادبیات را به تکانشی شدید واداشت، و توانِ فرازرویِ خیال را تا دستنایافتنیترین و افراشتهترین چکادهای تصور عروج داد….
برای پیوستن به صفحه اینستاگرام روزالیگودرز بر روی لینک زیر کلیک کنید.
آماده سازی برای انتشار در وب سایت روزالیگودرز : برزین بسحاق