آنچه در پی می آید خلاصه ای از زندگینامه هنرمند الیگودرزی محمدرضا لطفی با تخلص عادل یا عادل لرستانی است که به قلم خودش نوشته شده است.
وب سایت روزالیگودرز همزمان با هفته دفاع مقدس سال ۱۳۹۸ زندگینامه این هنرمند جانباز و شاعر کتاب از آل گودرز تا الیگودرز را منتشر کرد.
ششم اسپندماه سال ۱۳۳۹ در محله مولوی خرمشهر به دنیا آمدم
از همان کودکی در زادگاهم وارد عرصه بازیگری شدم و پا به پای تاتر به شعر ؛ قصه نویسی و خوشنویسی نیز روی آوردم .
جنگ و جانبازی محمدرضا لطفی
در پی جنگ شهریور ۵۹ به همراه خانواده از زادگاهم به شهر آبا و اجدادی الیگودرز کوچ کردیم.
و درسال ۶۲ بذر ترکشهای سربی در مزرعه وجودم کاشته شد و از نواحی جمجمه گردن و کتف چپ در جزیره مجنون مجروح شدم که کماکان بعد از گذشت بیش از ۳۵ سال با عوارض این جراحات دست و پنجه نرم می کنم.
تاتر پس از انقلاب را با فعالیتی در کمیته فرهنگی جهاد سازندگی الیگودرز پایه ریزی کردم.
محمدرضا لطفی در عرصه تئاتر
با کشف استعدادهای موجود در این عرصه با به روی صحنه بردن نمایشنامه ” حسنک کجایی” نوشته محمد پرنیان این دوره از فعالیتهایم در الیگودرز کلید خورد.
با شرکت در جشنواره های متعدد استانی؛ جامعه تئاتری الیگودرز وارد دور جدیدی از فعالیتها در این عرصه شد و به جامعه تئاتری استان معرفی گردید.
مسئولیت واحدهای هنرهای نمایشی و شعر و ادب اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی این شهر مقارن با سالهای ۱۳۶۴ _۱۳۷۱ مبادرت به چاب ماهنامه ” آوای ارشاد” که برگزیده آثار شاعران عضو انجمن شعر “علامه طباطبایی ” وقت نمودم گه شاعران صاحب نامی از این انجمن به جامعه ادبی شهرستان ؛ استان و کشور معرفی شدند
در سال ۱۳۷۱ از الیگودرز به تهران کوچ کردم.
کارنامه هنری محمدرضا لطفی
تاکنون بیش از ۵۰ نمایشنامه را کارگردانی و در همین تعداد بازی داشته ام و ایفای نقش کوتاهی در سریال خاک سرخ به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا و بازی پرویز پرستویی تیر خلاصی بر شقیقه فعالیتهایم در عرصه بازیگری بود.
تاکنون یک مجموعه قصه قبل از انقلاب و هشت مجموعه شعر منتشر شده است که قریب به اتفاق آنها تجدید چاپ شده اند
اولین مجموعه شعرم از آل گودرز تا الیگودرز و تازه ترین مجموعه برای عاشقی ها وقت تنگ است نام دارد که خوشبختانه در همان روز اول انتشار در تهران نایاب شد.
بهره اقساط وام عاشقی سنگین شده ست!!!
تیره و تاریک می بینم عزیز آینده را
می کند در ذهن من آری تداعی رنده را
استخوانها خورد شد ، بشنو صدای دنده را
بار دیگرراهی لبهای من کن خنده را
فرصتی شد باز آور آن دل جا مانده را
بهره سنگین این اقساط باقیمانده را
حریر سینه
در حریر ِ سینه ات روزی به من جا می دهی؟!
پایه هستی در شبی آیا به من پا می دهی؟!
خاطر ِ من جمع باشد بابت آغوش ِ تو ؟!
یا کماکان وعده امروز و فردا می دهی ؟!
با تو تنها می شود از زندگی سرشار شد
در همین شبها تو آیا قول آن را می دهی؟!
کم تامل کن بیا تصمیم گیری راحت است
فرصتی دیگر به من بهر تماشا میدهی
عادل بی خانمان را یک سر و سامان بده
گوشه آغوش ِ خود آیا به من جا می دهی؟!
عادل لرستانی
محمدرضا لطفی (عادل)
بیشتر بخوانید: برای آشنایی با سایر مشاهیر الیگودرز بر روی لینک زیر کلیک کنید:
سایت شعر نو صفحه ای را به اشعار محمدرضا لطفی اختصاص داده است. برای مطالعه اشعار ایشان در سایت شعر نو بر روی لینک زیر کلیک کنید.
اشعار محمدرضا لطفی در سایت شعر نو
آقا لطفی لذت بردم از خواندن شعراتون دمت گرم