در سال های اخیر دو نوع گرایش در خصوص شاهنامه و فردوسی در حوزه کتاب و رساله دانشگاهی رخ نموده است.
گرایش اول به کسانی تغلق دارد که موضوع تحقیق خویش را شاهنامه یا حکیم فرزانه توس قرار داده اند. در این گرایش برخی شاهنامه و فردوسی را همزمان مورد تحقیق انتخاب کرده اند.
این دسته اقدام به تدوین کتاب یا رساله های تحقیقاتی با موضوع شاهنامه و فردوسی کرده و اثر خود را به بررسی در زندگی فردوسی یا محتوای شاهنامه اختصاص داده اند.
گرایش دوم کسانی هستند که موضوع تحقیق خویش را یکی از جنبه های پنداری، گفتاری و کرداری بشر در جامعه امروز قرار داده و مبنای این تحقیق و منبع آن را شاهنامه ی حکیم ابوالقاسم فردوسی انتخاب کرده اند.
آنچه در پی می آید مطلبی است که دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن در مورد توجه به شاهنامه و فردوسی در جامعه ایران نوشته اند. ایشان ضمن اظهار خوشحالی از این موضوع، علت این گرایش به تحقیق در مورد شاهنامه و فردوسی را چنین بیان می کند: ایرانی به دنبال گمشدهای است که نشانی آن را در کتاب فردوسی گرفته است.

عجم زنده کردم بدین پارسی
دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن (سال انتشار : ۱۳۹۱)
یک جوان فرهنگدوست، آماری از «اینترنت» بیرون آورده است که مأخذ آن «پایگاه اطّلاعرسانی خانۀ کتاب» است. برحسب این آمار در سال ۱۳۹۰، یعنی سال گذشته، نود و سه رساله و کتاب دربارۀ شاهنامه و فردوسی در ایران انتشار یافته است.
این رقم ناظر به چاپ اوّل است. هفتاد کتاب هم دربارۀ همین موضوع به تجدید چاپ رسیده که مجموع آن میشود رقم اعجابانگیز یکصد و شصت و سه کتاب. امر بیسابقهای است،
پرداختن به اثری و فردی که هیچ اجر مادّی و دنیوی از آنها انتظار نمیرود. آن هم در دورانی که کتاب دستخوش بحران است، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ چندی پیش در مجلّهای آمده بود که هر روز یک کتاب در سراسر جهان دربارۀ شکسپیر انتشار مییابد.
خوب، این مربوط به سراسر جهان است با هفت میلیارد جمعیّت، و زبانش انگلیسی است که زبانی جهانی است و پشتوانهاش امپراطوری بریتانیا و سپس سرمایهداری امریکا بوده است، امّا شاهنامه بر پایۀ خود حرکت میکند.
در مورد شاهنامه و فردوسی این سؤال پیش میآید که چرا؟ این بازار تا چند سال پیش سالی سه کتاب هم به زحمت دربارۀ شاهنامه به نوشتن میآمد.
بالاترین رقم زمانی بود که «انجمن آثار ملّی» در دهۀ پنجاه، یک سلسله کتاب به تعداد ده ـ دوازده عدد دربارۀ فردوسی انتشار داد، و این یک امر استثنائی بود و تکرار هم نشد.
به هر حال، در سالی که گذشت، رویبُرد به شاهنامه و فردوسی تا بدین پایه، جای تأمّل دارد. باید چنین تصوّر کرد که ایرانی به دنبال گمشدهای است که نشانی آن را در کتاب فردوسی گرفته است.
میخواهد به جستجوی سرچشمه برود، حسرت دوران سربلندی ایران را دارد. دوران نبرد نیکی با بدی و امید به پیروزی نیکی. شاهنامه کتاب خرد است و هیچ مسئلهای از مسائل بنیادی بشر نیست که در آن مطرح نشده باشد.
سه گانه ی اسطوره ها و پهلوان سیستانی، دهقان زاده، حکیم خوش ذوق و وطن پرست باژی و دلاورمردان شاهنامه خوان و شاهنامه دوست قوم لُر(بختیاری و لرستانی) بر پایداری زبان پارسی تاثیر بسیار داشته اند. برای مشاهده ادامه مطلب بر روی لینک کلیک کنید. شاهنامه، قوم لر و بزرگداشت حکیم فرزانه توس ابوالقاسم فردوسی
گذشته از آن، کتاب داد و دهش نیز هست. مگر نه آن است که بشریّت در طلب کیمیای عدالت شب و روز آرام نگرفته است و از ناهمواری روزگار رنج میبرد.
هر کسی به سبک خود و به نوعی میخواهد از تزلزل زندگی رهائی یابد؛ و به تکیه گاه محکمی دست بزند. مولانا جلالالدین، از دید عرفانی، آن را در پیوستن به هستی کلّ میجست، میگفت:
هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
ولی او نیز اصل دیگری را هم از یاد نمیبرد و آن انسانیّتی بود که در فرهنگ ایران بازتاب یافته است: انسانیّتی که در همین زندگی زمینی قابل دسترس است، و نمونهاش انسان والامنش بود.
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
شاهنامه و فردوسی و رهنمودهای زندگی
در دنیائی به سر میبریم که با همۀ ادّعای علم و اعجاز فنّی، هنوز سر انسان به سامانی گذارده نشده است. برعکس، پیوسته خبر از بیاخلاقی روز افزون، تروریسم، ویرانی و کشتار و نفرتپراکنی میرسد، بدانگونه که به قول حافظ: که کس به یاد ندارد چنین عجب ز منی…. بنابراین تعجّبی ندارد که در سرچشمههای دیگر پناه جسته شود.
این یکصد و شصت و سه کتابی که طیّ یک سال گذشته، به انتشار گذارده شده است، لابد خوانندگانی داشته. از اینرو یک رویداد استثنا به شمار میرود، باید نتیجه گرفته که رهنمودی در شاهنامه سراغ گرفته شده است، یا لااقل تسلاّی خاطری.
شاهنامه از زمانی که ایجاد شده تا به امروز هرگز فضای فکری ایرانی را بی نصیب نگذاشته، منتها گاهی تجلّی او پررنگتر میشده، گاهی کم رنگ تر، تا حدّی در ارتباط با اقتضای زمان. ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را «سرو سایه فکن» خواند، یعنی کتابی که سایه بر سر ایران میافکند، و شخص او این روشن بینی و تعیین را داشت که بگوید:
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام