خانه / درباره الیگودرز / تاریخ الیگودرز / شعرای الیگودرز / زندگینامه شاعر مجید غلامحسین گودرزی

زندگینامه شاعر مجید غلامحسین گودرزی

مجید غلامحسین گودرزی ، شاعری توانمند با اشعاری در سبک کلاسیک، نو و لهجه الیگودرزی

مجید غلامحسین گودرزی متولد ۱۳۵۲ الیگودرز است. شاعری است که یک دفتر شعر از او به نام شاعرانه های قنوت منتشر شده است. 

وب سایت روزالیگودرز با هدف معرفی اهل فرهنگ الیگودرز به مردم و بویژه جوانان و نسل های آینده اقدام به انتشار زندگینامه شعرای الیگودرز نموده است. آنچه در پی می آید زندگینامه مجید غلامحسین گودرزی است که به درخواست وب سایت روزالیگودرز و به قلم ایشان تهیه شده است.

بنام دوست ، که همه اوست .
مجید غلامحسین گودرزی هستم ، در روز دوم اردیبهشت هزاروسیصدوپنجاه و دو در شهرستان الیگودرز متولد شدم .

دوران خردسالی خود را در منازل سازمانی وزارت نفت شهرستان ازنا سپری کردم و با آغاز جنگ تحمیلی در تابستان ۱۳۵۹ به همراه خانواده از ازنا به زادگاهم الیگودرز مهاجرت نمودم‌.

دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان سلمان فارسی و دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید سید مصطفی خمینی سپری نمودم و در سال ۱۳۷۰ از دبیرستان امام خمینی الیگودرز در رشته ریاضی فیزیک فارغ التحصیل شدم.

تحصیلات دانشگاهی بنده در رشته حسابداری بانکی در دانشکده علوم بانکی دانشگاه اصفهان سپری گردید و درحال حاضر کارمند بانک سپه و ساکن شهرستان اصفهان هستم.

علاقه ام به نوشتن و شعر و شاعری از همان دوران کودکی به برکت وجود مادری که اهل شعر و شعرخوانی و ادب بود در وجودم شکل گرفت و از برادر شهیدم ، شهید نادر غلامحسین گودرزی که در آن سالها و قبل از عروجش عضو کانون نویسندگان و شعرای انقلابی اصفهان بود بهره های احساسی فراوان بردم .

عمده فعالیتهای ادبی من همکاری چندین ساله ام تا سال ۱۳۷۰ استفاده از اساتید موجود در آن سالها با کانون پرورش فکری کودکان‌ و نوجوانان بود که آن هم به صورت مکاتبه و ارسال اشعار و نقد آنها توسط آن بزرگوارن بود.

مجموعه های منتشر شده و در دست انتشار مجید غلامحسین گودرزی

شاعرانه های قنوت

علاوه بر آن هرچه هست به مدد مطالعات شخصی و ذوق و قریحه خدادادی و ناچیز این حقیر بوده . در سال ۱۳۹۰ موفق شدم اولین تالیف خود را تحت عنوان ” شاعرانه های قنوت ” به چاپ برسانم.

در حال حاضر چند مجموعه در دست و آماده برای چاپ دارم . که عبارتند از ،” گل شش پر ” که نگاهی به زندگی شش شهید بزرگوار شهرم ، شهیدان محمود ، جمال ، نادر ، مسعود غلامحسین گودرزی ، خلبان‌شهید محسن گودرزی و شهید حمید عسگری می باشد.

مجموعه شعر ” گلواژه های آل گودرز ” که همه به گویش شیرین الیگودرزی است . و ” زمین سرخ ” که در حقیقت ، جمع آوری و تصحیح اشعار ، دلنوشته ها و خاطرات برادر شهیدم میباشد .‌
گاهی بسته به حالی که دست میدهد قلمم را در جهت شعر آیینی نیز به کار میبرم .

کمترین ، مجید غلامحسین گودرزی

شهرستان الیگودرز مانند سایر مناطق کشور مهد پرورش بزرگان و اندیشمندان صاحب نامی است، وب سایت روزالیگودرز برای معرفی این بزرگان خلاصه ای از زندگینامه آنان را منتشر کرده است.                               برای آشنایی با این بزرگان بیشتر بخوانید: مشاهیر الیگودرز 

برای اشترانکوه

ای بزرگ
ای برنای سترگ
ای بلند سرفراز
به ” سن بران ” و ” کل جنون
که پسران قهرمان تواند
و ” گل گل ” که دختر نجیب توست .
و ” گهر ” که عروس زیبایت
بمان ……..
برای فرزندانمان بمان
تا از تو بیاموزند
چون تو باشند .
اشترانکوه ………..

توضیحات شاعر:

سن بران و کل جنون دو قله سخت نفس‌ گیر و برف گیر اشترانکوه هستند که به لحاظ صعود بسیار فنی و توانفرسایند .

گل گل قله ای زیبا و لطیف تر نسبت به سایر قلل اشترانکوه است که در فصل بهار بسیار دیدنی است .

گهر ، دریاچه ای با آبی فیزوزه ای است که میگویند بزرگ ترین چشمه آب شیرین جهان است و چون عروسی زیبا بر دامنه اشترانکوه طنازی میکند .

این قطعه کوتاه برای چاپ در اولین شماره های نشریه اشترانکوه سروده شد و در همان نشریه به چاپ رسید.

شاعرانه های قنوت مجید غلامحسین گودرزی

برای تهیه کتاب شاعرانه های قنوت آقای مجید غلامحسین گودرزی بر روی لبنک زیر کلیک کنید:

شاعرانه های قنوت مجید غلامحسین گودرزی

امتداد نگاه 

در ازدحام این همه جمعیت

و در انبوه این همه غوغا

و همه هلهله های روز مرگیهای امروز ……..

چگونه صدای نحیفم را شنیدی

آنگاه ، که هیچکس

تنهایی ام را نمیشنید

چگونه امتداد نگاه دیر آشنایت را

با رد غریب نگاهم گره زدی

و دل بیقرارم را

به اقیانوس آرام چشمانت فراخواندی

از کجا دانستی

که از دل طوفان می آیم

از کجا دانستی

که با ستاره ای

در آن سوی رویاهایم دوستم

و شبها ، برایش نامه مینویسم

از کجا دانستی

که پائیز ،

پادشاه فقیر فصلهای

دلتنگی من است .

ای بزرگ ……….

من از چشمانت نه

از نگاهت آموختم که بنفشه

تاب تابش خورشید را ندارد

یا من در ظلمات بوده ام این همه وقت

یا چشمان تو خورشید است

به من هم بگو

چگونه با چشمانت حرف میزنی

آخر ، من عاشق آنم که در سکوت

برایت گریه کنم

بی آنکه اشکهایم را ببینی

ای کاش میدانستی

که چقدر

برای ایستادن دویده ام

و چقدر

برای رفتن مانده ام

رفتن ، رفتن ، رفتن

آه ..…

خوم و خوت

دم پسینی درودشتی به باهاری خوم و خوت
بی غم و بی ستم و بی کس‌ وکاری خوم و خوت

شر شر دلکش اویی چمنی شاخه گلی
چرچر چو ، غزلی ، بلبل زاری خوم و خوت

سادرختی و نسیمی و نمی ری پر گل
دل مو وا دل تو قول و قراری خوم و خوت

خش خش بلگ درخت و چه چه بلبل مست
چایی رنگ‌ انار و تش هاری خوم و خوت

نه غمی نه غصه ای نه تاته زایی نه کسی
تاته ای یا که خواری ، نه براری خوم و خوت

ز ته دل تو بخندی مو به دل سیل کنم
زلف افشون تو و باد باهاری خوم و خوت

مو چونو محو تیات و تو تیات نرگس مست
دل مو مست چونو تیا خماری خوم و خوت

شون تو ، هق هق مو زلف تون و شونه ی مو
دل مو ، دل دل تو ، چه روزگاری خوم و خوت

او بهشتی که همه حسرتشه مفت خورن
نو خطی ، سروقدی ، سوزه نگاری خوم و خوت

بی وفایی به خدا بی تو دلم پر ز زنشت
همه جا عاشق دلخسته زاری خوم و خوت

وا خیالت چه کنم ؟ بی تو کجا ناله کنم ؟
به خیالم پا تشی ، زیر کناری خوم و خوت

دم پسینی در و دشتی ، تک و تینا مون زار
بی کس و بی نفس و بیدل یاری خوم و خوت

مجید غلامحسین گودرزی شاعر شاعرته های قنوت

حضرات

چه کنم ، تنگه دلم بی کس و یاره حضرات
همه شو تا به سحر یاد دیاره حضرات

شو که خفتم نه قراری نه الالی به تیام
دم صبح گوشه دلم غم بسیاره حضرات

به خدا فکر ولاتم دلمه چنگه زنه
دل خینم ز رخ زرد دیاره حضرات

نه رفیقی که کلومی گپ و گفتی بکنیم
نه شفیقی که غم از سینه دراره حضرات

دم پسینا تش دل وا نفسم گر گیره
بس که سوسه دم صبحا عین پیاره حضرات

چه ولاتی نه ولاته به خدا عین بهشت
گذر مردم ایل هفت و چاره حضرات

حونه ها پر زصفا پر زدعا پر زخدا
هم‌خدا حونه به دل حونه مو داره حضرات

رنگ آسمونش آبی در و دشتش همه سوز
آسمونش مین شو پر زستاره حضرات

و چه برفی ، به خدا خود خدا ز آسمون
به خدا خود خدا باره و باره حضرات

کاشکی او روزا بیا اور بیا برف بیا
باد دم صبحینه بو پینه بیاره حضرات

چونو مستت کنه تا دل به دل خدا بدی
دل مست بی ریا کینه نیاره حضرات

سر چار چشمه بنیشی زیر سا درخت بید
هی بخونی و بوازی که باهاره حضرات

سر جو چت بزنی رفتن او سیل کنی
رفتن عمرته تا ویر بیاره حضرات

الیگودرز زیبا

ای الیگودرز زیبا جان بقربانت کنم
ماه رعنا جان فدای نور تابانت کنم

آسمانت پر ستاره کوه هایت سرفراز
تا کجا وصف بزرگان و دلیرانت کنم

خاک سرخت سرزمین لاله های واژگون
چشم خود فرش قدمهای شهیدانت کنم

عشق یعنی جوشش همواره خونهای پاک
سر فدای جوشش خونهای جوشانت کنم

شهرشیران دلاور مهد مردان دلیر
آسمان را نقش گاه قهرمانانت کنم

هر زنت ، صد مرد یل هر مرد صد شیر ژیان
با قلم کی می توانم وصف شیرانت کنم

ای سرای دانش ای شهر خوش اندیشه ها
جان خود قربانی اندیش مندانت کنم

شهر من ای مامن دل دادگان قوم کوچ
کوچه سارت ، شاد بانگ بختیارانت کنم

با شقایق های سرخت قصه ها دارد دلم
قصه ها از غصه های روزگارانت کنم

ای عروست کوه قالیکوه در فصل بهار
شعر را منت کش فصل بهارانت کنم

رودبارت پر خروش و اشترانکوهت سترگ
هر دو را تصویری از شه شهسوارانت کنم

شهر شیرین عسل یاد آور عطربلوط
یادها از سایه ساران کنارانت کنم

ای کنام گیو و‌ گودرز و اساطیر کهن
سرفرازی ها به نام پهلوانانت کنم

شد هنر سرزنده با شهنامه خوانانی بنام
تا جهانی زنده با شهنامه خوانانت کنم

با تمام زخمهایت زنده و شاداب باش
تا دلم را شاد یاد شادکامانت کنم

با تمام دردهایت ، پرغرور و مست باش
تا سرم‌ را سرفراز از شور مستانت کنم

تنظیم برای انتشار در وب سایت روز الیگودرز

رژان بسحاق – دانشجوی حقوق

درباره ی manager roozaligudarz

همچنین ببینید

سید غفار حسینی

سید غفار حسینی نویسنده، شاعر و جامعه شناس الیگودرزی

سید غفار حسینی، یکی از پیشتازان طرح دیدگاه‌های نو در عرصه‌ی جامعه‌شناسی هنر و به‌ویژه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.